دستخون

...

تمام عمر به دنبال گشتمت
تمام عمر
دریغا..
آنگاه یافتمت که قطره قطره
از میان انگشتانم
بر زمین چکیده بودی..

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۲۷
    نه
محبوب ترین مطالب

عکس

شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۵ ب.ظ

به صورتت دست می کشم. جای زخمهای روی پیشونیت که از بچگی ت جا مونده رو می بوسم. گونه های کوچیکتو لمس می کنم. ته ریش و صورت استخونی و سفیدت رو بین دو تا دستام می گیرم. لبهای پوسته شده و قلوه ایت رو لمس می کنم. چقد صورتت سرده. چقدر باید رو عکست زوم کنم تا تموم شه عمرم؟ شب سیاه!

چرت می نویسم امشب. شیدا شدم. چند روز دیگه میری؟ بدون من میری؟

فایده ای داره التماس.. نداره؟ شنیده ام عزم سفر کرده ای؟ هوای دلدار دگر کرده ای.. اونجا که میری نمیدونم کجاست.. زمین شادیه یا جای غماست... تو رو بخدا اگه میشه تنها نرو... بگذر از این سفر تو بی ما نرو ...

چی شد که اسما رو.. چرا من خوب نمیشم. این زخم دلتنگی چیه که هرشب سر باز می کنه و تا صبح می سوزه؟

 چرا رو عکست زوم می کنم.. چرا دارم خودمو نابود می کنم.. من همه ی تو رو می شناسم. کلاهت.. لباسی که برات خریدم.. بادگیر آبیت.. کفشای تئاترت.. شلوار سرمه ایت. . گوشی اپلت... دستای ظریف و روشنت.. 

چرا صفحه گوشس تار میشه.. چرا عکست دیگه واضح نیست.. چرا اشک اومده و همه چی خیس خیسه.. 

چرا بختم خواب خوابه.. 

  • Asma Za

نظرات  (۲)

و هزاران چرای دیگر،اگر شیدا تواند بنویسد...

پاسخ:
ها .. هزاران...
اما نه گوشی می شنوه و نه عقلی یارای جواب دادنش رو داره
این نیز بگذرد....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی