دستخون

...

تمام عمر به دنبال گشتمت
تمام عمر
دریغا..
آنگاه یافتمت که قطره قطره
از میان انگشتانم
بر زمین چکیده بودی..

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۲۷
    نه
محبوب ترین مطالب

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰
آبان

عین مجانین سفرتو روزشمار می کنم. آقافرهاد گفت 24 آذر تموم میشه کارت اونجا، یعنی الان 24_25 روزه که رفتی.. یه جوری روزا رو خط میزنم که انگار وقتی برگردی اولین کاری که می کنی اینه که زنگ بزنی و بگی دلم پیشت بود اسما... 

انگار نه انگار حتی وقتی رفتی هم خبر نشدم..


این رنج از توان شونه هام بیشتره

۲۴
آبان

سهل بود آن که به شمشیر عتابم می کشت

قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود


از این گریه ها  ژاپنی ها برق تولید نمی کنن هنوز؟ 

۱۶
آبان

لااقل از تو خاطره هام نرو..




آهنگ بمون از محسن یگانه درست همونیه که میخواستم بهت بگم ولی .. 

۰۷
آبان

از آشنایی که همه ماجرا میدونست حال میم رو پرسیدم. گفتم روبراهه؟ تاریخ سفرش کیه؟ اوضاش خوبه؟ که گفت میخواستم احوالتو بپرسم... میم پنجشنبه رفت!

دنیا برای چند لحظه ایستاد. اشک پر شد تو چشمام. مگه ممکن بود من این همه بی خبر بمونم ازش؟ مگه ممکن بود بی خبر بره.. اما همه چیز فرو ریخت بود و همه چیز ممکن بود. به پنجشنبه فکر کردم. همون روزی که اون ترانه رو گفتم.. باید برای دیگه .. دستای تو سرده. من از تو جا موندم.. موندن برات درده..

یعنی چه حالی داشته وقت بلند شدن هواپیما از رو زمین.خوشحال بوده یا ناراحت.. غم داشته یا حس رهایی.. خیلی پریشونم از این بی خبری.. خیلی ..

5 آبان پرواز داشته. دیروز از اینترنت استفاده کرده.. پس یعنی دیروز روز صفرش بوده و روز آخرش احتمالا 21 آذره... تا اون موقع هیچ خبری نخواهم شنید.. بعدش هم حتما تنها خبری که خبر سلامتیشه رو با آنلاین شدن واتسبش می فهمم. دنیای دون! 

۰۵
آبان


باید بری دیگه

دستای تو سرده

من از تو جا موندم

موندن برات درده

باید می رفتی تو

اینجا برات غم بود

من باورت کردم

تو باورت کم بود

وقت خداحافظ

تصویر تو لرزید

قلبت منو میخواست

پر بودی از تردید

میرم با تقدیرم

می ری با تقدیرت

کی می دونه شاید

چشم خیابونا

دستم رو تو دستت

من رو کنارت دید..

پ. ن. زاهد بودم ترانه گویم کردی

تجربه ترانه گفتن جالب بود.. اشک هایی که کلمه می شن ترانه های منن.. 

۰۱
آبان

پشت و روی نامه ی ما هر دو یک مضمون بود

روز ما را دیدی، از شبهای تار ما مپرس.. 

دلم میخواست وقتی صائب داشته این بیت رو می گفته کنارش بودم و بغلش می کردم و زار میزدم باهاش..