دستخون

...

تمام عمر به دنبال گشتمت
تمام عمر
دریغا..
آنگاه یافتمت که قطره قطره
از میان انگشتانم
بر زمین چکیده بودی..

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۲۷
    نه
محبوب ترین مطالب

روتین

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ

معمولش اینه که صبح ها کمی پیش تر از من از خواب بلند میشه و به آشپزخونه میره و کتری رو آب میکنه و میزاره روی گاز و زیرشو روشن میکنه... معمولا  من هم با همین صدا بیدار میشم و روز شروع میشه..

اما روزهایی هم هست که با تکمیل شدن خوابم بیدار میشم ولی سکوت خونه قلبم رو منجمد میکنه.. بلند میشم و با خودم میگم حتما خوابه هنوز.. میخوام همه چیز رو به تعویق بندازم.. میترسم برم تو اتاقش و صداش کنم.. نکنه جواب نده.. نفس نکشه.. میرم صورتمو میشورم و تو همین افکارم که صدای تکون خوردن تختشو میشنوم و این نوید زندگیه..

کسی چه میدونه که اون روزها چقدر  پیر و خسته ام تا شب!!

* روز سوم هم گذشت.. در تلاش برای زندگی اخلاقی..

  • Asma Za

نظرات  (۱)

نوشته های زیبایی است
امروز اغلب آنها را خواندم
موفق باشید
پاسخ:
چه خوب  که خوشتون اومد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی