دستخون

...

تمام عمر به دنبال گشتمت
تمام عمر
دریغا..
آنگاه یافتمت که قطره قطره
از میان انگشتانم
بر زمین چکیده بودی..

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۲۷
    نه
محبوب ترین مطالب

خون

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۷ ب.ظ

خون رو که می کشید تو سرنگ، گفت آروم مشتتو باز کن، چشمامو که باز کردم خون سرخ وشفافم تو شیشه بود. حواسم به دعوای دختر و مادر صندلی بغلی بود.. از خون سیاه دختر تو سرنگ دلم بالا اومد.. زن میگفت خسته شدم ازش خانوم دکتر.. دختر هم می گفت تو مرگ منی که هر ثانیه جلو چشممی.. زیر چشمای زن  خیس شد و با گوشه روسریش نم زیر چشم و عرق صورتشو خشک کرد..پرستار، بی اعتنا خون سیاهو تو شیشه ریخت، زن ویلچر رو هل داد و از در بیرون رفت.

  • Asma Za

نظرات  (۱)

  • محمد StigMatiZed
  • خ
    و
    ن
    .
    ب
    س

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی