امروز تو خلوت بعداز ظهرم یک آن به نظرم رسید که بار زندگی از رو دوشم برداشته شد و ..
کاش هیچ وقت یادم نره که تمامش(تمام قصه ی بودن) یه خوابه.. ازون خوابا که بعد بیداریش حتا یادت نیست که خوش بود یا نه...
کاش هیچ وقت یادم نره و جدی ش نگیرم!
امروز تو خلوت بعداز ظهرم یک آن به نظرم رسید که بار زندگی از رو دوشم برداشته شد و ..
کاش هیچ وقت یادم نره که تمامش(تمام قصه ی بودن) یه خوابه.. ازون خوابا که بعد بیداریش حتا یادت نیست که خوش بود یا نه...
کاش هیچ وقت یادم نره و جدی ش نگیرم!
زندگی خوب آن زندگی است که از عشق سرچشمه گرفته و با دانش رهبری شود.
#برتراند راسل
Love is based on trust and shared experiences and values. love takes time to develop. You fall in love slowly by talking to special person, writing him love letters, fighting, making up. The key to love is staying excited about the other person, month after month, year after year.
تو این روزای سر وکله زدنم با انواع واقسام کتابا، آدما،حرفا، دلتنگیا.. باید میبودی که قدم بزنم باهات تا خود خود صبح که ... که نه! فقط قد وا شدن یه دل تنگ.. هوا خوردن یه مغز خسته.. باید میبودی قد چند دیقه تلفنی حرف زدن بی واسطه .. چند دیقه دیوونه بازی که مثلا کی عاشق تره ؟ من بیشتر (الکی مثلا تو) ..چند دیقه میخوامت بخدا و حواسم بهت هست و جات خالیه .. چند دیقه بهونه نداشتن که الان نه و فردا نه و بزرگ شو دیگه.. دارم یه داستان مینویسم که شخصیت اصلیش مثل خودم دیوونه س و آدمای اطرافش مثل تو عاقل.. بعضی شبا عین امشب کلی می نویسم و بعضی شبا عین امشب پاره ش میکنم.. تو باید میبودی که بخونی تا دلم قرص شه پرت و پلا نیست هر چی نوشتم..باید می بودی قدر یه پیام که بگه میبوسمت تا خیال نکنی دنیا جای بدیه.. باید میبودی قد یه تک زنگ که بگی سرم شلوغه اما جای تو اینجاست..
که یادم بیفته جام اینجاست..
تو نوشته هام..
عاشق نشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید
این عشق به اختیار کس نیست
دانم که همینقَدَر بدانید..
ای آدمها
دردم می دهید
اما
عزیزتان می دارم
نزدیکتان می دانم
آیا ندیده اید
لیسه ی سگ را
بر
دست سنگ انداز ؟
یکی بود میگفت : دوست واقعی اونه که قطره اشک اولتو که دید دومی رو پاک کنه سومی رو به خنده بدل کنه..
من میگم دوست واقعی اونه که اشکتو که دید رهات کنه تا خودت اشک دومو پاک کنی و خودت سومی رو به خنده تبدیل کنی ..
یادمه میگفت: عاشق اونایی ام که نمیشه شکستشون داد.. نه برای اینکه ضد ضربه ان.. نه!. فقط شکست رو طور دیگه ای برای خودشون تعریف کردن..آره اونا با تعریف ما شکست ناپذیرن.
تو مگو همه به جنگند، ز صلح من چه آید؟
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز..
از هنگامی که به دنیا آمده ایم به ما گفته اند: زندگی تو در وجود فرزندانت ادامه خواهد یافت، جاودانگی تو بچه هایت هستند. اما اگر زندگی من بتواند از زندگی خودم فراتر برود، یعنی اینکه زندگی من هستی مستقلی نیست، یعنی اینکه نا تمام است؛ یعنی اینکه چیزی بی نهایت متعین و این جهانی وجود دارد که فرد با آن می آمیزد،قبول می کند که درآمیزد، رضایت می دهد که در آن گم شود:خانواده، آیندگان،قوم و قبیله و ملت.
میلان کوندرای عزیز در کتاب مواجهه
وقتی همه ش ..یه شوخیِ تصادفیِ بی مزه س..فقط باید تو حیرونیِ خودت، پرسه بزنی تا تموم شه..
فقط می تونی بزاری به حال خودش بچرخه و بچرخه و....
وقتی از عشق صحبت می کنیم دقیقا از چه چیز سخن می رانیم؟ امروز برما روشن و واضح است که هیچ دو نفری از کلمات (با بار معنایی محدود و یا نامحدود) دریافت یکسانی ندارند، اما دست کم در مورد جملاتی از قبیل آب می نوشم بشر کمتر به خطا رفته تا جملاتی مانند من به چیزی عشق می ورزم...کلماتی چون عشق، هویت تاریخی شان را به سبب دریافت های گونه گون بشر در طول اعصار کسب کرده اند.. آدمهای زیادی از عشق صحبت کرده اند یا یک بار در طول زندگی خویش در خود نشانه هایی از عاشقی دیده اند.. اما براستی عشق چیست؟ اگر بدنبال پاسخی برای این سوال میگردیم باید حوزه پاسخ را بقدر تمام فرهنگ ها و آدم ها وسیع کنیم.. به نظرم به جای دست گذاشتن روی چنین واژه هایی باید روی واژگانی دقیق تر تأمل کرد و از آنها استفاده کرد .. مثلا به جای اینکه بگوییم من عاشق کسی هستم بگوییم برای من تعامل با آن شخص مهم و ضروری است . ضروری بودن راه را بر همه خطاهایی که از جمله قبل ناشی می شود میبندد. پس شما با کسی خواهید بود که برایش ضروری هستید و برایتان ضروری است بودنش.. مفهومی دقیق و کارگشا..