عکس
به صورتت دست می کشم. جای زخمهای روی پیشونیت که از بچگی ت جا مونده رو می بوسم. گونه های کوچیکتو لمس می کنم. ته ریش و صورت استخونی و سفیدت رو بین دو تا دستام می گیرم. لبهای پوسته شده و قلوه ایت رو لمس می کنم. چقد صورتت سرده. چقدر باید رو عکست زوم کنم تا تموم شه عمرم؟ شب سیاه!
چرت می نویسم امشب. شیدا شدم. چند روز دیگه میری؟ بدون من میری؟
فایده ای داره التماس.. نداره؟ شنیده ام عزم سفر کرده ای؟ هوای دلدار دگر کرده ای.. اونجا که میری نمیدونم کجاست.. زمین شادیه یا جای غماست... تو رو بخدا اگه میشه تنها نرو... بگذر از این سفر تو بی ما نرو ...
چی شد که اسما رو.. چرا من خوب نمیشم. این زخم دلتنگی چیه که هرشب سر باز می کنه و تا صبح می سوزه؟
چرا رو عکست زوم می کنم.. چرا دارم خودمو نابود می کنم.. من همه ی تو رو می شناسم. کلاهت.. لباسی که برات خریدم.. بادگیر آبیت.. کفشای تئاترت.. شلوار سرمه ایت. . گوشی اپلت... دستای ظریف و روشنت..
چرا صفحه گوشس تار میشه.. چرا عکست دیگه واضح نیست.. چرا اشک اومده و همه چی خیس خیسه..
چرا بختم خواب خوابه..
- ۹۷/۰۷/۲۸