..
يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ
شب آشیان شب زده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا بخانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
ازآن تبار خود شکن
تمامه ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این برآب سوختن
از این پرنده کشتنُ
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا بخانه ام ببر
که شهر شهر یار نیست
از این چراغ مردگی
از این برآب سوختن
از این پرنده کشتنُ
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا بخانه ام ببر
که شهر شهر یار نیست
مرابخانه ام ببر
ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزنم
که شب ترانه ساز نیست
مرابخانه ام ببر
که عشق در میانه نیست
مرابخانه ام ببر
اگرچه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی
از این برآب سوختن
از این پرنده کشتنو
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا بخانه ام ببر
که شهر شهر یار نیست
از این چراغ مردگی
از این براب سوختن
از این پرنده کشتنو
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا بخانه ام ببر
که شهر شهر یار نیست
مرابخانه ام ببر
ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزنم
که شب ترانه ساز نیست
مرابخانه ام ببر
که عشق در میانه نیست
مرابخانه ام ببر
اگرچه خانه خانه نیست..
اﻳﺮﺝ ﺟﻨﺘﻲ ﻋﻂﺎﻳﻲ
- ۹۴/۱۰/۲۰