روتین
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ
معمولش اینه که صبح ها کمی پیش تر از من از خواب بلند میشه و به آشپزخونه میره و کتری رو آب میکنه و میزاره روی گاز و زیرشو روشن میکنه... معمولا من هم با همین صدا بیدار میشم و روز شروع میشه..
اما روزهایی هم هست که با تکمیل شدن خوابم بیدار میشم ولی سکوت خونه قلبم رو منجمد میکنه.. بلند میشم و با خودم میگم حتما خوابه هنوز.. میخوام همه چیز رو به تعویق بندازم.. میترسم برم تو اتاقش و صداش کنم.. نکنه جواب نده.. نفس نکشه.. میرم صورتمو میشورم و تو همین افکارم که صدای تکون خوردن تختشو میشنوم و این نوید زندگیه..
کسی چه میدونه که اون روزها چقدر پیر و خسته ام تا شب!!
* روز سوم هم گذشت.. در تلاش برای زندگی اخلاقی..
- ۹۵/۰۱/۲۹
امروز اغلب آنها را خواندم
موفق باشید