دستخون

...

تمام عمر به دنبال گشتمت
تمام عمر
دریغا..
آنگاه یافتمت که قطره قطره
از میان انگشتانم
بر زمین چکیده بودی..

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۲۷
    نه
محبوب ترین مطالب

بعضی وقتا هم این شکلیه زندگی

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ

امروز سر و صدای بچه های تو کوچه، همون صدایی که لبخند رو لبم میاورد، به گریه م انداخت..

قشنگ ترین سکانس در چشم باد، همونجایی که لیلی با لهجه قشنگ ترکمنستانی گفت اگر تا فردا اون نامه رو ننویسید خودم به زندان عشق آباد تحویلتون میدم! و بیژن با لبخند گفت: عشق آباد! باید جای قشنگی باشه..

این صحنه حتا گریه م انداخت..

روشنا کنارم بازی می کرد و بهم لبخند میزد و لبخندش گریه م انداخت..

زنگ زدم که کتابامو تمدید کنم و متصدی گفت پنج روز تاخیر دارید و نمیشه تمدیدش کنم .. گوشی رو گذاشتم و لحن کتابدار گریه م انداخت!

لیلا گفت استاد جواب تلفنو نمیده، فعلا برنامه کارمون بهم ریخته، گفتم با این وضعیت من دیگه نمیام دفتر! و نرفتن گریه م انداخت!

***

مادرم دمنوش اسطوخودوس و سنبل الطیب و عناب درست کرد و گفت آروم باش، گور بابای دنیا.. 

گور بابای دنیا گریه م انداخت!

 

  • Asma Za

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی