از آشنایی که همه ماجرا میدونست حال میم رو پرسیدم. گفتم روبراهه؟ تاریخ سفرش کیه؟ اوضاش خوبه؟ که گفت میخواستم احوالتو بپرسم... میم پنجشنبه رفت!
دنیا برای چند لحظه ایستاد. اشک پر شد تو چشمام. مگه ممکن بود من این همه بی خبر بمونم ازش؟ مگه ممکن بود بی خبر بره.. اما همه چیز فرو ریخت بود و همه چیز ممکن بود. به پنجشنبه فکر کردم. همون روزی که اون ترانه رو گفتم.. باید برای دیگه .. دستای تو سرده. من از تو جا موندم.. موندن برات درده..
یعنی چه حالی داشته وقت بلند شدن هواپیما از رو زمین.خوشحال بوده یا ناراحت.. غم داشته یا حس رهایی.. خیلی پریشونم از این بی خبری.. خیلی ..
5 آبان پرواز داشته. دیروز از اینترنت استفاده کرده.. پس یعنی دیروز روز صفرش بوده و روز آخرش احتمالا 21 آذره... تا اون موقع هیچ خبری نخواهم شنید.. بعدش هم حتما تنها خبری که خبر سلامتیشه رو با آنلاین شدن واتسبش می فهمم. دنیای دون!