من توی اون خونه ی قدیمی.. بین اون وسایل کهنه و بوی نا گرفته.. بین اون سوسکا و فرشای بیدزده، من بین اون خاطرات آلبومی که تو کمد بود و نفهمیدیم مال کیه، من توی اون آب انبار توی زیر زمین، من توی اتاقی که سالن مراقبه مون بود، من توی اون خونه قدیمی..اون شبی که با قهر و دعوا خوابیدیم و صبح با آشتی بیدار شدیم.. من همون جا.. درست همون جا تا به ابد... جا موندم..